جنگ خندق و نمونه ای از شجاعت و فداکاری امیرالمومنین علی علیه السلام از زبان عالم و مفسر اهل سنت حاکم حسکانی

8 اردیبهشت 1403 - خواندن 5 دقیقه - 99 بازدید

بسم الله الرحمن الرحیم 


حاکم حسکانی عالم و مفسر اهل سنت در ذیل آیه 25 سوره احزاب در کتابش بنام شواهد التنزیل از حذیفه چنین نقل می کند که حذیفه گفت: چون جنگ خندق پیش آمد، عمرو بن عبدود (با چند نفردیگر) از خندق گذشت تا اینکه نزدیک سپاه پیامبر آمد و مبارز طلبید.

پیامبر فرمود: کدام یک از شما پاسخ عمرو را مییدهد؟ هیچ کس بلند نشد جز علی بن ابی طالب علیه السلام که بلند شد ، ولی پیامبراکرم صلی الله علیه و آله به او فرمود: بنشین، بار دیگر آن حضرت فرمود: کدام یک از شما پاسخ عمرو را میدهد؟ کسی بلند نشد جز علی بن ابی طالب علیه السلام که بلند شد و گفت: من پاسخ او را میدهم. باز حضرت فرمود: بنشین، بار سوم رسول خدا صلی الله علیه وآله به اصحاب خود فرمود: کدام یک از شما پاسخ عمرو را میدهد؟

هیچ کس بلند نشد و علی علیه السلام بلند شد و گفت: من پاسخ او را میدهم. پس پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در حق او دعا کرد و گفت: او عمرو بن عبدود است، گفت: من هم علی بن ابی طالب هستم!

پیامبر زره خود را به علی پوشانید و شمشیرش ذوالفقار را به او داد و عمامه مخصوص خود را نه دور بر سر او پیچانید آنگاه گفت: پیش برو! و چون علی رفت گفت: خدایا او را از جلورو و پشت سر و از سمت راست و چپ و از بالای سر و زیر قدمها حفظ کن.

(امیرمومنان )علی علیه السلام آمد و مقابل عمرو ایستاد ، عمرو گفت: تو کیستی؟ گفت: من علی بن ابی طالب هستم، عمرو گفت: تو همان کودکی هستی که در آغوش ابو طالب میدیدم؟ گفت: آری، گفت: پدر تو دوست من بود و من نمیخواهم تو را بکشم، علی علیه السلام گفت: ولی من [ تا تو در حال شرک وکفر هستی ] میخواهم تو را بکشم، به من خبر رسیده که تو به استار کعبه آویختی و با خدا پیمان بستی که هیچ کس از تو سه تا درخواست نمیکند مگر اینکه یکی از آنها را برآورده کنی، گفت: راست گفتهاند، گفت: یا از آنجا که آمدی برگرد، گفت: هرگز، چون قریش همواره از آن سخن میگویند، گفت: یا در دین ما داخل شو و آنچه به نفع ماست به نفع تو و آنچه به ضرر ماست به ضرر تو باشد، گفت: این درخواست را نیز نمیپذیرم، علی علیه السلام گفت: تو سوارهای و من پیاده، در این هنگام از اسب خود پیاده شد و گفت: آنچه از این کودک دیدم از هیچ کس ندیدم، پس بر صورت اسب خود زد و اسب پشت نمود، آنگاه به سوی علی آمد.

او مردی بلند قد بود به طوری که پشت شتر ایستاده را مداوا میکرد و علی علیه السلام بر روی خاک نرمی ایستاده بود و قدمهای او بر زمین ثابت نبود و شمشیر عمرو بالای سر او بود و زره عمرو کوتاه بود، وقتی عمرو ضربه خود را فرود آورد، علی علیه السلام سپر خود را مقابل آن قرار داد ولی انتهای شمشیر به سر علی علیه السلام اصابت کرد، به گونهای که آن نه دور عمامه را برید و به سر او رسید، علی علیه السلام دو پای عمرو را از پایین با شمشیر زد و عمرو به پشت خود بر زمین افتاد و میان آنان گردی برخاست و شنیدند که علی علیه السلام تکبیر میگوید، پیامبر خدا صلی الله علیه وآله فرمود: سوگند به کسی که جانم در دست اوست که او را کشت.

نخستین کسی که به طرف آن گرد و غبار رفت عمر بن خطاب بود که علی علیه السلام را دید که شمشیرش را به زره عمرو میکشد، پس عمر بن خطاب تکبیر سر داد و گفت: یا رسول الله او را کشته است، پس علی علیه السلام سر او را از بدن جدا کرد سپس به راه افتاد در حالی که در راه رفتن حالت مخصوصی به خود گرفته بود. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به او گفت: یا علی این نوع راه رفتن را خداوند دوست ندارد مگر در این موضع.

آنگاه پیامبر به علی علیه السلام گفت: چه باعث شد که چیزهای قیمتی او را برنداشتی؟ گفت یا رسول الله او با عورت خود مانع از این کار شد، پیامبر فرمود: مژده باد بر تو یا علی! اگر عمل امروز تو را با عمل امت محمد صلی الله علیه و آله مقایسه کنند، عمل تو بر عمل آنان ترجیح داده میشود و این بدان جهت است که خانهای از خانههای مشرکان نیست مگر اینکه با کشته شدن عمرو، سستی ( و ذلت ) بر آن وارد شد و خانهای از خانههای مسلمانان نیست مگر اینکه با کشته شدن عمرو، عزت بر آن وارد شد.

شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج2، ص: 10 - 12 .